یک شنبه 17 بهمن 1389 |
بهانه ها
باور ندارمشان ،
دستان سرد نسیم خسته تر از همیشه ،
حتی بوی بهار هم نمی دهد .
زمستانی سخت ، سهم چشمان من
حسرت شبهای خالی از تردید
نگاه خاموش چشمانی بی رویا ،
رویای سرزمین من
روزهای آفتابی دستانم
شب های بی انتهای چشمانم
بهار مرده است
نسیم طنین زوزه های ناتمام و ترس آلود را به دوش می کشد
تنها
غمناک تر از همیشه
تنهایی
عطر چشمانی که مرده است
تنها نفرتی تا ابد
ترس
می شکند ،
دستان خالی ام از تو ،
نفرتی ابدی ،
رویای سرزمین خاموش چشمانم ،
بی زمستان ،
تاب نمی آورم و اشک ها
مرهم زخم های آلوده به تو نخواهند بود .
اشک ها
کاش زمین فرا می خواند ،
کاش و ای کاش رویای سرزمینم
رویای سرزمینم .
نسیم خاموش و سرد می وزد
و تنها از روزن شب صدای نابهنگام وحشتی ابدی تن خسته ام را فرامی گیرد .
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : Mehr
|