![]() |
28 آبان 1389 |
درست در چنين روزي در سال 1380 بود كه بابا سكته كرد.
ساعت حول و حوش 12 شب بود كه زندگي براي من و مادرم و محمد و از همه مهمتر، براي بابا، تغيير كرد.
توي 10 ساعت بعد از بستري شدن، بابا 4 بار ايست قلبي كرد.
بگذريم از اينكه چي بر ما گذشت ... بگذريم از اينكه چي بر مادرم گذشت ... بگذريم از اينكه اون زمان چي به بابا گذشت ...
بگذريم از اينكه بابا تكاور بوده... در زمان جنگ با چتر از هواپيما ميپريده... همرزم شهيد چمران بوده ...
بگذريم از اينكه بابا دروازهبان تيم بانك ملّي بوده، دروازهبان تيم فوتسال منتخب داروخانههاي تهران بوده، تنومند و بلندقد بوده (185cm و 90Kg) ...
بگذريم از اينكه بابا موقع پيشآمد بيماريش، 40 سالش بوده ... از اينكه زمان جبهه حدود 20 سال داشته ...
بگذريم كه بابا رو با شوك دادن به دنيا بر گردوندن ... بگذريم از اينكه قلب بابا فقط 20% سلول زنده داره ...
بگذريم از اينكه بابا از همون زمان به بعد سيگار رو ترك كرده...
اينا بخشي از حرفاي اين پست منه اما حرف اصليم چيز ديگهايه ...
حرفم اينه كه دكتر به ما گفت: "شرمندهام. واقعا متأسفم كه بايد اينو بگم. اما ايشون 1 ماه تا نهايتا 3 ماه ديگه بيشتر مهمون شما نيستن ..."
اما به لطف و ارادهي خدا، و به خاطر دعاهاي خيري كه هميشه پشت سر بابا بوده، بابا 9 بهار رو ديده، 18 بار جشن تولد گرفته (9 بار در سالگرد تولد شناسنامهايش و 9 بار هم در سالگرد تولدش از نظر ما...) و خدا رو شكر هنوز سايهاش بالاي سر ما هست.
خيلي وقتا توي زندگيم بوده كه با بابا بحث كردم. بعضي وقتا، احمق بودهام و از بابا بدم اومده !!! گاهي وقتا، بي عقل بودم و بابا رو مسخره كردم !!! گاهي اوقات، خر شدم و بابا رو رنجوندم ...
اما خدا ميدونه كه عاشقشم. يه دونهاست باباي من كه بهترين باباي دنياست.
بابا، روز تولدت از نظر ما !!! مبارك! روزي كه براي بار دوم به دنيا اومدي.
خوش اومدي به اين دنيا. تولد 9 سالگيت مبارك ...
خجالت نميكشم از اينكه 23 ساله هستم و بلند مي گم كه دوستت دارم.
تا پيش هم هستيم، اميدوارم كه تو سالم و شاد باشي ...
ان شا الله
نظرات شما عزیزان:
![]() نویسنده : Mehr
![]() |