مرگ

ومرگ سر آغاز تولد و ظهور و بروز تمامی رویاهای شیرین من است و انتهای این دنیای فانی پر از ابتدای رهایی از رنج،قفس،نفس و نیز نفس وهوس است.رهایی از قفس بودن در رسیدن به مرتبه هوس نبودن است.و مرگ لذت دیرینی است که من در حسرت شیرینی آن همواره تلخ می نوشم و سخت می کوشم.ای کاش می شد مرگ را به مهمانی دعوت کرد،با او نشست،کلامی گفت و در نهایت با او همسفر شد .به سوی انتهای نیستی و رسیدن به ابتدای هستی.

:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها، اس ام اس، نبشته ها، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
انتهاي روياي الهه عزيز

تا تو بودی در شبم من ماه تابان داشتم
رو به روی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال گر چه هیچ نزری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد غریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من
من به ای یک جمله سخت ایمان داشتم
لحظه تشییع من از دور بویت می رسید

 

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم

 

:: موضوعات مرتبط: نبشته ها، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
خدا کند که این عشق از سرم برود
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد

 

نخواست او به من خسته بی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این؟که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو بوده به دیگران برسد

چه می کنی؟اگر او را که خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد

رها کنی برود ازدلت جدا باشد

به آن که دوست ترش داشتی به آن برسد

رها کنی بروند و دوتا پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد

گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که ... نه نفرین نمی کنم که مباد

به او که عاشق او بودم زیان برسد

خدا کند که این عشق از سرم برود

خدا که فقط زود آن زمان برسد


:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr