زندگي براي من


حقيقت زندگي من آن ست كه من حوصله

مردن را ندارم و الا زندگي چيز زيادي برايم

 ندارد كه به آن دل ببندم .

نویسنده : Mehr
براي اول مهر ماه

براي اول مهر ماه در وبلاگم چه بنويسم كه ياد آور درس و مدرسه باشد .

؟؟؟؟؟؟؟

اول دبستان بودم . داشتم ديكته ام را نگاه مي كردم كه 19 شده بودم . پسر همسايه مان كه نامش حسين بود و كلاس پنجم بود وارد كلاسمان شد و ديد كه من كمي پكرم . پرسيد چه شده ؟ گفتم : ديكته ام را شدم 19 ، بعد به او گفتم آدم را چگونه مي نويسند ؟ روي تخته سياه برايم يك خط عمودي از بالا به پايين كشيده كه زيردرخت  يك سنگ بزرگ برش خورده به داخل بود كه يك نفر سرش را گذاشته بود روي لبه سنگ و پاهايش از سمت ديگر سنگ خم شده بود به پايين و من از آن روز ياد گرفتم كه آدم را چگونه مي نويسند .

ارتباط تصويري كه او برايم در اوج خلاقيتش ترسيم كرده بود را تا امروز در كمتر كسي ديده ام .

نویسنده : Mehr
D: چرا روزه مي گيرم 3

در اين كه چرا روزه مي گيرم 2 نوشتم كه آدم شايد نتواند همه خصلت هاي بدش را كنار بگذارد اما چند تايي را كه مي تواند كه اگر مي توانست همه را با هم كنار بگذارد انسان نبود و فرشته بود و اگر هم فرشته نبود از ديدي درويش مابانه از خواص مي بود .

در تاكسي نشسته بودم  براي چند ثانيه ايي داشتم براي كسي قيافه بار مي كردم و پز مي دادم ، ناگهان با خودم گفتم : چند لحظه پيش خودت را فراموش كرده ايي . لباس هاي كارت را چند دقيقه اي نمي شود كه از تن به در كرده اي، به خود آي ، اين چه شيوه و رسم باشد ،  تو كه خود هميشه به قول دوست وبلاگ نويسي در حال غر زدن هستي كه چرا چنين و چرا چنان ( البته به خود حق مي دهم تا حدود زيادي كه شرحش نمي شود در اين جا گفت ) و الي آخر و هنوز هيچ از هيچ كنده نشده تو در كجا سير مي كني . تو خود از مكارم اهل خردي چه شد كه چنين شدي ! به خود آمدم و از خود بيرون آمدم و آن كرده را ادامه نداده ، پياده شدم و لنگ لنگان قدمي در آفتاب ظهر شهريور تا خانه آمدم .

اين هم يك دليل ديگر كه در اين ماه كمي به خود مي شود پرداخت . D:

نویسنده : Mehr