نرخ برابری تومن ( ریال ) با دلار آمریکا و درهم امارات، از این ور تا اون ور !!!
 

 

مومنت ! دیروز تو فری شاپ فرودگاه دوبی، هنگام بازگشت به ایران، هر چی درهم و دینار باقی مونده بود رو خرج خرید سریال جنگ جهانی دومی « دسته برادران » - کار مشترک تام هنکس و  استیون اسپیلبرگ - کردم؛ رفتم تومن (ریال) هایم را به دلار یا دینار برای خرید دیگر سریال جنگ جهانی دومی - « پاسیفیک » - تبدیل کنم که  نرخ "واقعی" برابری تومان با دلار آمریکا در بیرون مرزهای ایران دستم آمد: هر دلار آمریکا = 1875 تومان ایران = هژده هزار و هفتصد و پنجاه ریال غیاث آباد خودمان !!

نرخ برابری تومن با درهم امارات هم که در درون این مرز پر گزند، برابر با ۲۷۰ تومن ( ۲۷۰۰ ریال ) ایران، در برابر هر درهم امارات است، را دفتر بانک های فری شاپ فرودگاه دوبی، ۵۰۰ تومن ( ۵۰۰۰ ریال ) تبدیل می کردند. به قول حسن خان شماعی زاده اصفهانی: جل الخالق، جل الخالق، جل الخالق، ماشاءالله !!! 

 

نویسنده : Mehr
آشنایی با روانشناسی اسراف ( صفحه سلامت روزنامه ملت )
 

 

آشنایی با روان شناسی اسراف

 

 

کفر نعمت از کفت بیرون کند !

 

 

دکتر بهنام اوحدی*

www.iranbod.com

 

 

اسراف، یعنی زیاده روی در مصرف - به گونه ای که به بیهوده از دست رفتن ( ضایع شدن ) و کفران نعمت های پروردگار بینجامد – کرداری ناپسند و نکوهش شده در همه ادیان و مذاهب آسمانی و زمینی بوده است. آیین و آداب فراگیری را نمی توان پیدا کرد که با اسراف کنار آمده، آن را مجاز بشمارد و حتا بر آن چشم پوشی کرده باشد. از این رو، برخورد سنگین و سهمگین با اسراف، همچون دروغ، دزدی، مردم آزاری، آدم کشی و ...، از رویکردهای مشترک پیامبران ارجمند ادیان اسلام، مسیحیت، یهود، زرتشت و آیین هایی همچون بودا و ... بوده است.

اسراف در مصرف آفریده های پروردگار، کرداری ست که پیشرفت دانش و اندیشه آدمی در درازای تاریخ دیرینش، هنوز نتوانسته آن چنان که باید و شاید بدان پایان بخشد؛ چرا که از دیرباز برخی توانگران نادان و فرادستان ساده انگار، اسراف در مصرف را نماد تجمل و تجدد شناسانده و نشان دارندگی و برازندگی برشمرده اند. آن چنان که توده میاندست و فرودست نیز هر گاه از گذر شانس یا کوشش، داشته ای فراهم آورده اند، در هنگامه هایی بی باکانه و نادوراندیشانه به اسراف و ریخت و پاش پرداخته اند.

روی آوردن به تجمل – که ریخت و پاش های بیهوده و اسراف و اتلاف نعمت های پروردگار بخشنده مهربان، یکی از سترگ ترین جنبه ها و هویداترین جلوه های آن است – همواره نشانگر اختلال روانی نیست، اما بی گمان می تواند نمادی از کاستی معنوی آدمی باشد. البته خساست و گدامنشی گزافه آمیز نیز پندار و کرداری ناپسند، نکوهش پذیر، و گاه بیمارگونه از دیدگاه روانپزشکی است. رفاه ( Welfare )، همانا برخورداری بجا از نعمت های پروردگار است و نمی توان آن را واژه ای برابر و همسان با تجمل ( Luxury ) برشمرد.

از جمله اختلالات روانپزشکی که می تواند به آسانی آدمیان را دچار و گرفتار « گناه ویرانگر اسراف » کند، می توان به اختلالات خلق ( افسردگی های ) دو قطبی، به ویژه در فاز شیدایی، اختلال وسواسی – اجباری و دیگر اختلالات اضطرابی، اختلالات شخصیت و به ویژه اختلالات شخصیت کلاستر B ( نمایشی، مرزی – آشوبناک، خودشیفته و جامعه ستیز )، اختلالات بازداشت ( کنترل ) تکانه، به ویژه اختلال خرید و انباشت وسواسی - اجباری، اختلال بحران هویت ( و فرجام واپسین آن : اختلال شخصیت مرزی – آشوبناک )، بیش فعالی کودکان، نوجوانان و بزرگسالان، برخی مبتلایان به همدچاری پیوستار اختلال درخودماندگی ( اوتیزم – آسپرگر ) با اختلال وسواسی - اجباری و ... اشاره کرد.

اسراف بسیاری از گرفتاران این گونه اختلالات، همچون دیگر علایم و نشانه های شان، به دارودرمانی های کوتاه مدت چند ماهه یا میان مدت چند ساله همراه با روان درمانی های شناختی – رفتاری یا تحلیلی – روانکاوانه پاسخ داده و بازداشته و افسار ( مهار ) می شوند. هر چند راهبردها و راهکارهای اقتصادی – اجتماعی دولت ها و حکومت ها، همچون تصویب و اجرای جریمه های سنگین برای مصرف بیشتر از اندازه، متعادل ساختن یارانه ها به سود فرودستان و میاندستان اجتماع، افزایش درصد پرداخت مالیات به نسبت افزایش درآمد و سرمایه و مانند آن، می تواند در بازداری از اسراف و مصرف بیهوده و بیش از اندازه، سودمند باشد، اما آموزش های شناختی – رفتاری از طریق برنامه های سرراست ( مستقیم ) و ناسرراست ( نامستقیم ) صدا و سیما – به ویژه سریال های بزرگسالان و برنامه های عروسکی کودکان و نوجوانان – همآوا و هماهنگ با پوسترهای سترگ خیابانی و اتوبانی می تواند اثرگذاری افزون تری داشته باشد.

اجتماع در حال گذار ما، سال هاست که آموزه های دهه 1360 و دوران جنگ – و به ویژه « قناعت » و « صرفه جویی » – را بدرود گفته و همچون روسیه پس از شوروی پیشین - گرفتار در گرداب همه گیری « اختلال بحران هویت » نوجوانان و جوانان - به بهانه « تجدد »، رو به « تجمل » آورده است؛ « برند پروری » و « مارک مداری » نونهالان، نوجوانان و جوانان دهه شصتی، هفتادی و هشتادی را دربر گرفته و گرفتار ساخته است. اینان دیگر همچون زادگان دهه های ده، بیست، سی، چهل و پنجاه به خرید و برخورداری از فرآورده های ملی و پرداخته های میهنی بسنده نکرده و دلشاد نمی شوند. نگاهی به بازار پوشش تن و پا آشکارا هویدا می سازد که بریده و دوخته های وطنی، نه توان که اندک امیدی به پیشی جویی با برندهای برتر و گیتی گستر بیگانه و حتا بنجل های فرومایه چینی را ندارند و در مسیر ورشکستگی هر ماه با کیفیتی پایین تر از ماه پیش تولید و ارائه می شوند !

در پی گام گذاشتن و فراگیر شدن فرهنگ مصرف گرا و شیوه زندگی تجمل مدار آمریکاییان در دهه های 1950 تا 1980 در ایران – که خودروهای آمریکایی پر مصرف هشت سیلندر کلاسیک نماد هویدای آن هستند – سال هاست که در کلان شهرهای اجتماع پر گزند در حال گذارمان، در رویکردی ساده انگارانه اما فراگیر، بسیاری ( نه همه ) کلاس و شخصیت آدمیان را با خودرو و خانه شان می سنجند و نمی دانند که کلاس برابر با شخصیت نبوده و نیست؛ از این رو گردش شادی بخش سر پل تجریش پیشین، به فخر فروشی و رشک افکنی فرشته و شهرک و جردن و الهیه فرو افتاده است. دیگر توانگران سنت مدار بازار اصفهان به دوچرخه سبز زنگ و خورجین دار چینی و ژیان سقف کروک وطنی بسنده نکرده و برازندگی و بزرگی را در بنز و لکسوس خود و بی ام و و پورشه فرزندان شان می جویند !!   

صد البته فقر و فشار اقتصادی فراگیر، « اسراف تاریخی » را در این مرز پر گزند تا اندازه ای به افسار کشانده است، اما آیا همین نشان سترگی و ژرفای شوربختی مان نیست که چنگال اهرمن نابودگر فقر باید از آستین زمانه برون آید تا شاید اندکی اسراف دیرینه مان در چارچوب نشانده و بازداشته شود؟!؟

اسراف در مصرف و بیهوده هدر دادن نعمت های محدود پروردگار، نه تنها نماد بزرگی و برازندگی نبوده و نخواهد بود، بلکه بسیار بیش از آن می تواند نشان اختلال روانشناختی، کاستی معنویت و بحران هویت باشد. این همانا گام زدن در میان بام و فرو نیفتادن از دو سوی آن - رفاه ستیزی و گدامنشی یا ریخت و پاش ( اسراف ) و تجمل پرستی – است که نشان خردمندی و شایستگی ست.

در راستای درمان بیماری ملی « اسراف » ایرانیان و آماده ساختن آنان برای « اقتصاد بدون نفت »، بسیار پیش و بیش از به یکباره برچیدن یارانه ها، باید به آموزش های شناختی – رفتاری و معنوی توانگران و بینوایان پرداخت؛ آموزشی به روز، کارآمد و دانش مدارانه و نه نخ نما، تکانشی و شعارمدارانه که منطق و لزوم شکیبایی بر فشار فراگیر دور افتادن از یارانه های نفتی را به توده آسیب پذیر بیاموزد.

 

 

*روانپزشک و رواندرمانگر مشکلات جنسی، زناشویی و خانوادگی

 

نویسنده : Mehr
ازدواج آسان، نه شتابان ! ( صفحه پزشکی روزنامه شرق )
 

 

آسیب شناسی ازدواج به سبک ایرانی

 

 

ازدواج آسان، نه شتابان !

 

دکتر بهنام اوحدی*

www.iranbod.com

 

 

آسیب شناسی پیوند و پیمان زناشویی در ایران، داستانی نیست که در قد و قواره و چارچوب یک نوشتار هزار واژگانی بگنجد؛ بی گمان، پرداختن بدان به نوشتن یک کتاب دست کم چهارصد صفحه ای می انجامد. از این رو، در این نوشتار فقط به آسیب شناسی آغاز پیوند زناشویی به سبک ایرانی می پردازم و باقی مانده را به شاید هنگامه ای دیگر وا می گذارم که کار و کوشش شبانه روزی و نیز جبر سرنوشت و تقدیر تاریخی آغشته به دلشوره های شرقی مان، کمتر برایم آرامش کتاب نگاشتن و منتشر ساختن باقی گذاشته است. از ممیزی های گوناگون بگذریم که قصه ای پر غصه است، پر آه و افسوس و اشک.

بیش از دو دهه است که بر ازدواج آسان - ولو شتابان – پافشاری شده و می شود، اما شیوه انجام ازدواج ها در ایران همچنان بر همان پاشنه پیشین می چرخد و می چرخاند ! هر از چندی، تازه تر از تازه ای از گرد راه می رسد و بر شرایط دشوار ازدواج جوانان در این سرزمین افزون می شود. هر تشریفاتچی و تالاری، رویکرد و راهکاری نوین می آفریند و به خانواده های نو عروس ماه پیشونی و نو داماد دانه طلا می شناساند تا آسان و شتابان همچون راهبرد بی دلیل « شمار سکه به سال رو خشت افتادن » مد زمانه شود تا سرپیچی از آن، بوسه تیغه گیوتین را بر گردن داماد در ره فرهاد مجاز شمارد. پیش شرط های بیشتر خانواده های دختران سال به سال، پر شمار تر می شوند تا به دنبال آن، نیرنگ های پسران در سرکشی و سرپیچی از این درخواست های دشوار، نیز پیاپی دگرگون و به روز شوند.

برنامه های صدا و سیما در شناساندن و فراگیر ساختن « ازدواج آسان » کم نبوده اما هرگز به فرجامی نیک و خوشایند نینجامیده است، چرا که کانال های گوناگون سیما، در جراحی این زخم کهنه، برش را آن چنان که باید و شاید ژرف و سترگ انجام نداده و بیشتر به مصاحبه های ساده انگارانه – و نه ژرف نگرانه و موشکافانه – بسنده کرده اند. مطبوعات هم هر چند گاه و بی گاه به سراغ سوژه دردها و دشواری های ازدواج به سبک ایرانی شتافته اند، اما در بسیاری از موارد – به ویژه نشریات زرد – یکی به نعل و یکی به میخ زده اند و دگرگون و به روز شدن « قوانین قدیمی حقوقی و مدنی خانواده » را در راستای استواری و پایداری ازدواج جوانان ایرانی خواستار و خاطرنشان نشده اند.

سال هاست که مصاحبه ها و مقالات یکی به نعل و یکی به میخ زن، برای مردمان این اجتماع رو به تازگی و سازندگی، نسخه هایی نخ نما شده است. در سفری که شهریور ماه گذشته به کیف ( اوکراین ) و شهریور ماه امسال به مسکو و سن پترزبورگ ( روسیه ) داشتم، آشکارا شیوه ازدواج در این سه کلان شهر کهن - از دیدگاه صفا، سادگی و صمیمیت - ناهمگون با سرزمین مان پیش چشم و ذهنم نشست. لباس عروس از جنس و دوخت ایتالیایی اصل در بازار کیف، یکصد و پنجاه تا سیصد و پنجاه هزار تومان بود و هزینه برگزاری همه مراسم عقد در کلیسا، گردش روزانه در شهر و عکاسی و فیلم برداری مربوط بدان، و جشن و دست افشانی شبانه در تالار رستوران ها، بیشتر از دو – سه میلیون تومان نمی شد. شمار مهمانان همراه عروس و داماد در گردش روزمره در مسکو و سن پترزبورگ دست بالا هژده نفر است که همراه با هم در یک لیموزین دراز فورد کنتیننتال یا مانند آن انجام می شود و جشن شبانه با حضور خانواده عروس و داماد، بیش از سی - چهل نفر را در بر نمی گیرد. از مهمانی خصوصی خانگی جوانان یا باغ پنهان چند فرسنگ پشت شالوده شهر، در پس جشن رستوران نیز خبری نیست !!

پس شگفت انگیز نیست که لباس عروس سه میلیونی ستاره جوان و سیمین بر سینمای اوکراین، تا یک سال مایه نکوهش و سرزنش همگان در صدا و سیما و مطبوعات گوناگون آن سرزمین بوده است؛ اما لباس سه میلیون تومانی عروس در این مرز پر گزند، در موارد فراوان، به آسانی می تواند مایه شرمساری شب رویایی عروس و یک عمر سرزنش و نکوهش داماد باشد.

کاش دشواری های ازدواج در ایران، به محدودیت های فراوان و گزافه آمیز آشنایی دختران و پسران، و نیز شکوه ها و درشتی های دو خانواده درباره شیوه برگزاری جشن های خواستگاری، مهر ( بله ) برون، نامزدی، عقد، عروسی و پاتختی و سیسمونی و ختنه سوران پایان می یافت؛ انگیزه های نادرست برای ازدواج های ناخردمندانه و شتاب زده، خود درد و داستان دیگری ست که به گونه ای گزیده به برخی آن ها اشاره می کنم:

1-     فشار خانواده، بستگان و آشنایان با بالا رفتن سن پسران و دختران

2-     رهایی از اندوه تنهایی و رنج افسردگی و پر کردن خلاء احساسی - هیجانی

3-     فروکش کردن شور و اشتیاق غریزی و میل جنسی

4-     هراس از بالا رفتن سن و انگ « ترشیدگی »

5-     پیوند با خانواده پولدار و توانگر برای پایان بخشیدن به کاستی ها و بحران های مالی

6-     به دنیا آوردن فرزند، به عنوان چوبدستی دوران پیری و کهنسالی

7-     ازدواج های خونی - مصلحتی برای آشتی دادن بستگان و آشنایان و پایان بخشیدن به ستیزهای درون و برون ایلیاتی

8-     به فرجام خوش و پایان شیرین رساندن داستان چند ساله یا چند ماهه عشقی پر سوز و گداز

9-     گریز از دلزدگی، روزمرگی و یکنواختی زندگی

10-پذیرش جبر زیستی زمانه ( زاده شده ام، پس باید ازدواج کنم )

11-به چنگ آوردن زیبایی ها و گیرایی های چهره، پیکر، منش ( کاراکتر )، دانش، پیشه، دلبستگی ها و رویکردها

12-نجات دادن یک دردمند ( معتاد، روان پریش، آشفته و ... ) با راهبردهای فلورانس نانتینگل گونه و مادر ترزا وار   

 

 

*روانپزشک و رواندرمانگر مشکلات جنسی، زناشویی و خانوادگی

 

نویسنده : Mehr