تا سحر

تا سحر در حسرت یک آمدن بیمار بودم مثل ستاره تا سحر بیدار بودم دستان من در غربت یک سایه گم شد تنهاتر از رویای یک دیوار بودم تو عازم رفتن، چرا ای نازنینم من عاشقانه پایه تکرار بودم پشت نگاهم زلزله مدفون شده بود من محبس آرامش آوار بودم گل با همه طنازی‌اش طرح تو را داشت بر روی ساقت ای گلم چون خار بودم

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
رسم آدما !

رسم آدما من دلم شکسته و خسته از این زمونه‌ام اشک چشمام می‌باره دنبال یک بهونه‌ام تموم زندگی‌ام خاطره‌های خستمه همه دار و ندارم این دل شکستمه دل من غصه نخور زندگی پیچ و خم داره توی اوج شادیا بازم یه چیزی کم داره می‌کشم خجالت از تو دل مهربون من چون که هیچ‌کس نمی‌شه تو دنیا همزبون من اگه غصه‌ای داری رو‌ تو بکن به آسمون بگو اون گلایه‌ها‌تو به خدای مهربون

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
روزگار

روزگار تو به یادم هستی من ندارم خبری از نگاه پاکت نیست این‌جا اثری هر کجا هستی باش من به یادت هستم تا که لبخندت هست از وجودش مستم

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
قطره‌ باران !

قطره‌ای باران ذره‌ای خاک برگی از درخت پرتوی از آفتاب دانه‌ای از برف هاله‌ای از نور کهکشانی شیری کره‌ای خاکی زیر گنبد کبود غیر از او کسی نبود

:: موضوعات مرتبط: مقالات، شعر، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
ورود ممنوع!

ورود ممنوع! در نگاه تو آرامشي است كه قصر شيشه‌اي قلبم را مي‌شكند! و از پيچ و خم‌هاي آن عبور مي‌كند روز و شب به تو مي‌انديشم حتي خواب هم به سراغم نمي‌آيد مي‌ترسد فكر تو او را هم نمك‌گير كند در كوچه پس‌كوچه‌هاي قلبت مي‌دوم تا خودم را پيدا كنم به تابلويي برخورد مي‌كنم ورود ممنوع حتي شما دوست عزيز!!

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr