حادثه-اتفاق

مرغِ دریایی به نرمی بال می‌زد روی دریا قلب من را داشت می‌برد با خودش آن سوی دریا عصر بود و داشت خورشید خیس می‌شد در دلِ آب قلب من در آب‌ها بود مثل یك ماهی ِ بی‌تاب ناگهان از اتفاقی قلبِ دریا باخبر شد لحظه‌ای احساس كردم موج‌هایش نرم‌تر شد مثل من گوش ایستادند گوش‌ماهی‌های ساحل یك پری در عمقِ دریا گریه می‌كرد از ته دل...

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
خورشید خانوم ! يا خانوم خورشيد ؟

از پشت كوه دوباره خورشید خانوم در اومد با كفشای طلا و پیرهنی از زر اومد آهسته تو آسمون چرخی زد و هی خندید ستاره‌ها رو آروم از توی آسمون چید با دستای قشنگش ابرا رو جابه‌جا كرد از اون بالا با شادی به آدما نیگا كرد دامنشو تكون داد رو خونه‌ها نور پاشید آدم‌ها خوشحال شدن خورشید با اون‌ها خندید... سیداحمد میرزاده

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
پل صداقت

براي خاطر ابرها تو را گفتم براي درخت دريا تو را گفتم براي موج براي پرندگان شاخسار براي سنگريزه‌هاي صدا براي دستان آشنا براي چشمي كه چهره يا منظره مي‌شود و خواب، آسمانش را رنگ مي‌زند براي حصار جاده‌ها براي پنجره گشوده و پيشاني باز براي پندار و گفتارت تو را گفتم كه هر نوازش و هر اعتماد جاودانه است

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
تو در كنار مني !

تو در كنار مني در آرزوي توام تو در كنار مني عاشق روي توام باغ و بهار مني تو فصل سرد پاييز تو هستي گرماي من اميد لحظه‌هايي چراغ فرداي من منو مثل پرنده تو آسمون رها كن از روي مهربوني بازم منو صدا كن

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
اوج

اوج هر روز در خودم مي‌شكنم و صداي شكستنم انگار خدا را التماس مي‌كند خدا مرا مي‌شنود خدايا مرا ببخش با اين همه وقت كه داشتم هنوز تو را نشناختم كاش زودتر مي‌فهميدم كه براي رسيدن به اوج تو بال پريدنم دادي

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr